پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بـــــــــــــلوچســـــــــتان
نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392
بازدید : 489
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

جغرافیای بلوچستان

بلوچستان با وسعتی حدود ۵۰۰/۱۸۷ کیلومتر مربع، ۴/۱۱ درصد از مساحت کل کشور را تشکیل داده و از پهناورترین استان ایران می‌باشد، که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خط استوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکم‌ترین بلوچستان‌های کشور است. بلوچستان از شمال به خراسان و کشور افغانستان، از شرق به ایالت بلوچستان و نیمروز درافغانستان ، از جنوب به دریای مکران (عمان) و از مغرب به ‌ کرمان و هرمزگان محدود می‌شود.

شمال بلوچستان(سیستان و بلوچستان) ، نگینی است برآمده از آبرفت‌های رودخانه هیرمند، که بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای داده‌است. کوه خواجه تنها پشته بلندی می‌باشد که در منطقه مسطح زابل (سیستان) خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت زابل که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت می‌کند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر می‌رسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش می‌یابد، خشکسالی‌های مخرب توسعه پیدا می‌کند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظه‌ای را نشان می‌دهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان می‌وزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.

جنوب بلوچستان

جنوب بلوچستان نیز صدفی است که وسعت متنوع اش را با دریای مکران (عمان) گره زده‌است. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی می‌باشد. مناطق جنوبی بلوچستان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهره گیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصه‌های اساسی اقلیم منطقه‌است. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانه‌ای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از بلوچستان منابع محدود آب‌های زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار می‌آیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آورده‌است (۱). با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه بلوچستان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، می‌باشد (۲). از لحاظ تقسیمات کشوری - بلوچستان دارای ۸ شهرستان، ۳۲ بخش، ۳۰ شهر، ۹۴ دهستان و حدود ۶۳۰۰ آبادی می‌باشد.

منابع طبیعی

وسعت بلوچستان و تنوع آب و هوایی ،موجب بروز تنوع در پوشش گیاهی و غنای منابع طبیعی تجدید شونده گردیده‌است. حدود ۵۵ درصد از کل مساحت بلوچستان معادل ۰۰۰/۲۵۰/۱۰ هکتار را مراتع در برگرفته‌است که ۳۰۰ هزار هکتار مراتع خوب، ۷۵۰ هزار هکتار مراتع متوسط و ۲/۹ میلیون هکتار مراتع فقیر و خیلی فقیر می‌باشد. وجود تالاب هامون و امکان تولید علوفه نی و بونی در سطح ۰۰۰/۱۵۰ هکتار با تولید متوسط حداقل ۶ تن در هکتار علوفه خشک (در مواقع غیر خشکسالی) از سرمایه‌های مهم منطقه به شمار می‌رود. در بلوچستان بیش از ۱۲۰۰ گونه گیاهی که حدود ۷۰ گونه آن دارای ارزش دارویی و صنعتی می‌باشد شناخته شده‌است. از جمله می‌توان گونه‌های کهور، کنار، بنه، بادام، جش و گز روغن را نام برد. مساحت جنگل‌های بلوچستان که عمدتاً نیمه متراکم و کم تراکم هستند قریب به یک میلیون هکتار می‌باشد. همچنین حدود ۳/۶ میلیون هکتار را بیابان و شنزار در بر گرفته‌است.




ایام هفته به زبان بلوچی
نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392
بازدید : 790
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی
ایام هفته به زبان بلوچی
شنبه گنجی
یکشنبه جتی
دوشنبه موکوم
سه شنبه سوب
چهارشنبه ساکوم
پنج شنبه شیگر
جمعه آدینگ



ضرب المثل بلوچ(بتل بلوچ)
نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392
بازدید : 747
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

به نام خدا


ضرب المثل را به زبان بلوچی بتل می گویند چند نمونه از ضرب المثل های بلوچی را در

 زیر با هم دیگر مرور می کنیم


برداشتی آزاد در مورد شون و معنای لفظی ضرب المثل ها را برای شما ذکر می کنم

و اگر دوستان اطلاعات بیشتری در مورد ضرب المثل ها دارند بفرمایند

 تا استفاده جامع تری از این ضرب المثل ها ببریم

آه جاه كه دل كشیت سر هشت و گِل كشیت = آنجایی که دلت می خواهد ...

آپ ء دُزی نمبگ چیر نه بیت= اگر آب بدزدی نم های آب پنهان نمی مانند

آ زهم كه پر جوهر انت دست نامردان بد گوهر انت = آن شمشیری که جوهرش بیشتره به

 دست افراد بی خاصیته


آکه دی دوستان په جفاهان رنج نه بان = آن چیزی را که دوستت بهت می گوید برات

سخت نیست


اُشتر ببو دور بچار هر مبو سُرمب مچار = ضرب المثل پر کاربردی است =شتر باش دور

 ببین ...


باز هبر دیوان ء تام ء بارت = زیاد حرف زدن باعث خستگی یک جمع می شود

برات ء بگند گُهار ء بگر= برادرش و ببین با خواهرش ازدواج کن

بی امیتئ سرا کس نساهیت = کسی که اهمیت نداشته باشه سر شو کچل نمی کنن


بیر په دیر نه رؤت = برای گرفتن انتقام هیچ موقع دیر نیست


برات اگان کور انت گوهار امیدوار انت = برادرش اگر کور است خواهرش هنوز بهش امیدوار است


پچّ په پچین نوك نبیت ماتے بدل ماتو نبیت = لباسی که پاره شده نو نمی شود جای

مادر هوو  نمی شود


پیر بئی میر نه بئی = پیر میشی ولی پولدار نمی شی

په هما کسا بمر که په تو تپ کنت = برای کسی بمیر که برات میمیره


تو بجن تژن و ببند بهتام په گشگ بنّام نبیت وشنام = تو هر چی می خواهیی بگی بگو

کسی که عزت و شخصیت داشته باشه با حرفای تو بدنام نمی شود

توکل ء مرد ء خدا یار انت = کسی که به خدا توکل می کند خدا همیشه با اوست

جوهر بلوچ ء غیرت انت = ذات و جوهر بلوچ غیرتش است

چه مردگین شیر ء زندگین روباه گهتر انت = از شیر مرده روباه زنده بهتره


چم وتی عیب ء کور انت = چشم عیب های خودش رو نمی بینه


چُکّ ء بدل چُکّ انت بلی براس ء بدل گار انت = جای فرزند ، فرزند میشه بذار جای برادر

  وخواهر پر می کنه

چمداری کچک ء سگتگ =برای کسی که می خواهید شخصیتش رو خرد کنید استفاده

 می شود = معنیش یه خورده سخته


داتگین دادانی پد ء نامرد جننت = چیزی که دادی برای  پس گرفتنش فقط نامردا برمی گردن

دل ء گون دل ء راه انت = دل به دل راه داره


دوری دوستی یی = دوری و دوستی

دست گون هّرء نه رسیت کرُگّ پالام کنت = ضرب المثل پر کاربرد=دستش به الاغ نمی رسه

 بچه الاغ ...


دلمانگی نه کُشیت کجینیت = چشم داشت یا انتظار تو رو از بین نمی برد بلکه باعث

 رنجشت می شود


دورغ په مرد ئ عیب انت = دروغ گفتن برای مرد عیب است


زهم ء تپ روت زبان ء تپ نه روت = می تونی سر شمشیر را کج کنی ولی نمی تونی

 جلوی زبان مردم را بگیری

ساد همد ء سد یت که بارگ انت = طناب از آنجایی پاره می شود که نازک تر است


سر بروت بلئ قول مروت = ضرب المثل معروف بلوچی است= بلوچ جونش را می دهد

ولی زیر قولش نمی زند


صبر ء بُن شیر کن انت = پایان صبر شیرین است

کاؤ کی بور راؤکی برو= ضرب المثل پر کاربردی است=فقط در زبان بلوچی معنی میده

 حتی نمی توان معنی لفظی هم براش نوشت

کبران کلمپوگ مان نیین=برای مواقعی که می خواهی کسی را تهدید کنی استفاده

می شود=قبرها خالی نیستند(معنیش توی همین مایه هاست)


گولو شُت کبگ ء رواجان وتی رواجی بیهال کت=ضرب المثل معروفی است=کلاغ می خواست

 طرز راه رفتن عقاب را یاد بگیرد راه و روش زندگی خودش رو فراموش می کند

گپ ء په خُدا بکن لت ء په برات ء بور=حرف تو برای رضای خدا بزن گرچه از برادرت کتک بخوری

لشکر ء جنوک آباد بیت بلی لاپ ء جنوک آباد نه بیت = کسی که یه ملک را به خاطر

رفاه مردم فتح می کند خوشبخت می شود ولی کسی که بر تو ظلم کند هیچ موقع

 خوشبخت نمی شود


لوگ ء مُهر کن همسایگ ء دُز مکن=ضرب المثل معروفی است=در حیاط خونتو قفل کن

 همسایتو دزد نکن


مرد په نام ء ءُ نامرد په نان ء مریت = مرد به خاطر نام میمیرد و نامرد به خاطر نان میمیرد

مدئی غریب ء مجن غریب ء = اگر به فقیر کمک نمی کنی بر او ظلم نکن


مرد گون مرد توک وارت=برای کسی که می خواهی تهدیدش کنی استفاده می شود =

می بینمت(توی این مایه ها)


نان ء دئیگ سک انت بلی صلاه ئی حق انت=ضرب المثل معروفی است=دادن نان سخته

 ولی تعارف حقه


وتی کُشیت روچ ء سر ء دؤر نه دنت=برای قانع کردن پسر برای ازدواج بادختر فامیل کاربرد دارد=فامیل می کشه ولی جسدتو زیر آفتاب نمی ذاره

هُرّی هُرّی کاسگی پُری=آزاد




پراکندگی جمعیتی بلوچ ها
نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392
بازدید : 863
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

  عمده بلوچها درسه کشور پاكستان ، ايران و افغانستان در سرزميني نسبتا وسيع و گرم زندگي مي كنند تعدادي ازآنان در تركمنستان بسرمي برند مجموع قبايل بلوچ جمعیتی بالغ بر بیست ميليون نفرتخمين زده مي شوند. که بیشترآنهادردوکشورپاکستان وایران ساکن اند.

     بلوچها دراکثرکشورهای جهان سکونت دارند که به دلایل مختلفی از سرزمین خود خارج شده اند. که بخشی ازآنها درکشورهای حوزه خليج فارس وبرخی درممالک آفریقایی زندگی می کنند. بلوچهاي افغانستان اغلب در ولايات هلمند ونيمروزبه سرمي برند. زبان بلوچي شاخه اي از زبان آريايي است. بلوچها از نژاد واحدي تشكيل نيافته اندزيرا كه يك گروه آنها بنام ( غلامان ) اصالت افريقايي دارند که بیشتر دردوران حکومتی استعمارگران انگلیسی برهند به این سرزمین وارد شده وزبان و فرهنگ بلوچی رااختیارکرده اند. و بعضي نيز عرب یاهندي مي باشند .

      جالب آنكه يك قوم هزاره بنام ( دامرده) كه در طول چهار قرن با بلوچها حشر و نشر داشته چنان با آنان در آميخته اند كه امروز شاخه اي از بلوچها بحساب مي آيند اما در اصل و واقع هزاره اند كه تاريخ و قيافه دو رگه شان نيز اين حقيقت را گواهي مي دهد . اکثریت بلوچها سني حنفي مذهب اند




دریای مکران
نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392
بازدید : 595
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

 

نام بلوچستان در سنگ نبشته های داريوش بر بيستون و تخت جمشيد "مكا" يا "مكران" نوشته شده و از آن به عنوان استان چهاردهم فرمانروايی هخامنشي نام برده شده است (سده ششم پيش از زايش مسيح).

 يونانيان باستان در مورد بلوچهاي مكران (بلوچستان ) مطالب بسيار زيادي نوشته اند. مورخين مينويسند كه نخستين تهاجمي كه منجر به كوچ بزرگ آرياها شد هجوم هون هاي سفيد به قسمت باختري رود جيحون بوده كه بر اثر آن كوچ بيشينه ساكنين آسياي مركزي به جانب اروپا آغاز شده است.

 در اين ميان بلوچ ها كه ساكنين شرقي درياي خزر بودند به نواحي جنوبي و مركزي ايران (يزد و كرمان) رانده شدند كه بعدها از اين نواحي نيز به طرف مشرق و سرزمين خشك و صحاري بلوچستان كوچانده شدند.

  فردوسي در شاهنامه به گونه فراگير در باره تاريخ بلوچ ها نوشته است.

 برای نمونه ميتوان از جنگ ميان بلوچ ها و انوشيروان ساساني نام برد كه فردوسي در باره آن مي گويد :

براه اندر آگاهي آمد بشاه             

 كه گشت از بلوچي جهاني تباه

 يا از سربازان بلوچ كه در لشكر سياوش بودند و به جنگ افراسياب توراني رفتند ( هم از پهلو و پارس و كوچ و بلوچ ز گيلان جنگي و دشت سروج).

 فردوسي برگهای زيادي از شاهنامه را به جنگ ما بين پادشاه ايران زمين (كيخسرو) و پادشاه مكران زمين اختصاص داده است.

رزم كاوس با شاه هاماوران:

 

از آن پس چنين كرد كاوس راي          

 كه در پادشاهي بجنبد زجاي

از ايران بشد تا به توران و چين         

 گذر كرد ازآن پس به مكران زمين

ز مكران شد آراسته تا زره  

 ميان ها نديد ايچ رنج از گره

چو آمد بر شهر مكران گذر               

 سوي كوه قاف آمد و باختر

سپه را سوی زابلستان کشيد          

 به مهماني پور دستان كشيد

ببد شاه يک ماه در نيمروز           

 گهي رود و مي خواست گه باز و يوز

 

پس به جای دريای عمان ميتوان گفت دريای مکران.




معرفی الفبای زبان بلوچی
نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392
بازدید : 535
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

 

ا ب پ ت ٹ ج چ د ڈ

ر ڑ ز ژ س ش ک گ

ل م ن و ه (ھ) ء ی ے

 

همزه در سیستم املایی بلوچی به چهار شكل متفاوت بكار ميرود:
١- همزه (بدون علامت)
٢- همزه فتحه ای (با علامت فتحه روی همزه)
٣- همزه كسره ای (با علامت كسره زير همزه)
٤- همزه ضمه ای (با علامت ضمه روی همزه)


خلاصه قواعد اين سيستم بشرح زير است:
‌- " ث، ح، خ، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق" از حروف الفبای بلوچی حذف ميشوند.
املاء كلمات عربی بجز اسامی عربی حفظ نميشود (نقض قاعده قبلی)
- پسوند ء (همزه فتحه ای) á برای اسم، مصدر، ضمير، قيد و حروف اضافه كه معمولا بعنوان علامت مفعولی استفاده ميشوند، بكار ميرود. مثال:
كتاب ء بيار "كتاب را بياور". ولی سيدهاشمی معتقد است كه ترء " تورا"، شمارء "شمارا"، مارء "مارا" از اين قاعده پيروی نميكنند و بايد بصورت "ترا، شمارا، مارا" نوشته شوند.
- ء (همزه كسره ای) بعنوان علامت ملكی: شپ ء نيم، نيمه شب.
- يای نسبت در ماتی زبان " زبان مادری".
- ے / ئے بعنوان علامت نكره ، مردے "مردی" ، ورنائے "جوانی".
- ئے شناسه فعل (دوم شخص مفرد)، تو روئے "تو ميروی" تو ئے "تو هستی".

- ئے (همزه كسره ای) بعنوان علامت ضمير پيوسته سوم شخص مفرد. مثلاً " ڈگارئے كشت" زمين را كاشت. هرچند كه " ڈگارئے" در بعضی لهجه ها بصورت " ڈگاری" تلفظ ميشود ولی بنظر وی از آنجاييكه "ی" قبلاً بجای "يای نسبت" بكارگرفته شده، فرم " ڈگاری" مناسب نيست.
ء (همزه ضمه ای) بجای "و" در "من ء تو" من و تو.
- ‌اے (علامت فتحه روی الف) ، حرف ندا
- ‌اے (علامت كسره زير الف) ، علامت ضمير اشاره، "‌اے مرد" اين مرد
‌- يں، پسوند صفت، "سهريں سوپ" سيب سرخ
- اں علامت جمع، "كتاباں" كتابها. در حالت جمع علامت مفعولی ء (همزه فتحه ای) حذف ميشود. مثال: "كتاب ء بوان" كتاب را بخوان ولی "كتاباں بوان" كتابها رابخوان.
- شناسه فعل (اول شخص مفرد) "اں" به فعل می چسبد، مانند شتاں رفتم ولی ساير شناسه ها جدانوشته ميشوند، ازجمله در "شت انت" يعنی رفتند.
- علامت فعل امر و نفی به فعل متصل است، "بوان" bewán بخوان، "موان" mawán نخوان.
- گذاشتن علامت سكون بر روی حرف اول كلمه اگر دو حرف بيصدا در اول كلمه واقع شوند. بايد توجه داشت كه اين قاعده فقط برای حرف اول كلمه صدق ميكند و به ساير بخشهای كلمه تعميم داده نميشود. ابداع اين روش بخاطر آنست كه در بلوچی دو حرف بيصدای متوالی ميتوانند در اول كلمه واقع شوند مانند "برات" brát برادر، "ترند" trond تند، سريع. امری كه در فارسی اتفاق نمی افتد.




تصاویری از رودخانه سرباز
نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391
بازدید : 2256
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

http://uploadtak.com/images/k8544_09151992283_51.jpghttp://uploadtak.com/images/z2895_cooltext936074149.png




خلفای راشدين از منظر شاعران بزرگ
نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391
بازدید : 542
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

"حکیم ابوالقاسم فردوسی"

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی         خداوند امر و خداوند نهی

که خورشید بعد از رسولان مه             نتابید بر کس ز بوبکر به

عمر کرد اسلام را آشکار                    بیاراست گیتی چو باغ بهار

پس از هر دو آن بود عثمان گزین          خداوند شرم و خداوند دین

چهارم علی بود و جفت بتول               که او را به خوبی ستاید رسول

صحابان او جمله اخیر بودنند              همه هر یکی همچو اختر بودنند

ولیکن ازیشان چهار آمدند                 که در دین حق پایدار آمدند

ابوبکر صدیق شیخ عتیق                  که بد روز و شب مصطفی را رفیق

پس از وی عمر بد که قیصر به روم      ز سهمش نیاراست خفتن به بوم

سیم، میر عثمان دین دار بود            که شرم و حیا زو پدیدار بود

چهارم علی ابن عم رسول               سر شیرمردان و جفت بتول

از آزار این چار، دل را بتاب                 که آزارشان دوزغ آرد به تاب

"جلال الدین مولوی رومی"

چون محمد یافت آن ملک و نعیم           قرص مه را کرد او در دم دو نیم

چون ابوبکر آیت توفیق شد                  با چنان شه صاحب و صدیق شد

چون عمر شیدای آن معشوق شد        حق و باطل را چو، فاروق شد

چون که عثمان، آن را عین گشت          نور فایض بود و ذی النورین گشت

چون ز رویش مرتضی شد در فشان       گشت او شیر خدا در مرج جان

"سعدی شیرازی"

چه نعمت پسندیده گویم ترا؟         علیک السلام ای نبی الورا

درود ملک بر روان تو باد                 بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مرید                 عمر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند عثمان شب زنده دار          چهارم علی شاه دلدل سوار

 تریاق در دهان رسول آفریده حق              صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟

ای یار غار سید و صدیق نامور                  مجموعه ی فضایل و گنجینه ی صفا

مردان قدم به صحبت یاران نهاده اند          لیکن نه هم چنانکه تو در کام اژدها

یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند         تا در سبیل دوست به پایان برد وفا

دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی                گر خواجه ی رسل نبدی ختم انبیاء

سالار خیل خانه ی دین صاحب رسول        سر دفتر خدای پرستان بی ریا

دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند      عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟

دیگر جمال سیرت عثمان که بر نکرد            در پیش وی دشمن قاتل سر از حیا

آن شرط مهربانی و تحقیق دوستی است    کز بهر دوستان بری، از دشمنان جفا

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند     جبار در مناقب او گفته "هل اتی"

زورآزمای قلعه ی خیبر که بند او                 در یکدگر شکست به بازوی "لا فتی"

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود           جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچه ی مروت و سلطان معرفت               لشکرکش فتوت و سردار اتقیاء

پیغمبر آفتاب منیر است در جهان                 وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

"عبدالرحمن جامی"

امت احمد از میان امم           باشد از جمله افضل و اکرم

اولیایی کز امت اویند              پی رو شرع و سنت اویند

ره بران راه هدی باشند          بهتر از غیر انبیاء باشند

خاصه آل پیغمبر و اصحاب       کز همه بهترند در هر باب

وز میان همه نبود حقیق         به خلافت کسی به از صدیق

وز پی او نبود از آن احرار         کس چو فاروق لایق آن کار

بعد فاروق جز به ذی النورین    کار ملت نیافت زینت و زین

بود بعد از همه به علم و وفا    " اسد الله خاتم الخلفا"

جز به آل کرام و صحب عظام     سلک دین نبی نیافت نظام

نامشان جز به احترام مبر        جز به تعظیم سویشان منگر

همه را اعتقاد نیکو کن            دل زانکارشان بیک سو کن

"شیخ فرید الدین عطار نیشابوری"

خواجه اول که اول یار اوست           ثانی الثنین اذهما فی الغار اوست

صدر دین، صدیق اکبر، قطب حق         در همه چیز از همه برده سبق

خواجه شرع آفتاب جمع دین        ظل حق فاروق اعظم شمع دین

ختم کرده عدل و انصافش بحق           در فراست بود بر وحیش سبق

خواجه سنت که نور مطلق است    بل خداوند دو نور بر حق است

آنک غرق قدس و عرفان آمدست     صدر دین عثمان عفان آمدست

خواجه حق،پیشوای راستین     کوه حلم و باب علم و قطب دین

ساقی کوثر،امام رهنمای          ابن عم مصطفی، شیر خدای

خدایا نور دین همراه ما کن        محمد را شفاعت خواه ما کن

زکار ما مگردان خشمناکش       ز ما خشنود گردان جان پاکش

تحیت باد بیش از صد هزاران      برو از حق و زو بر جمع یاران

خصوصا چار یار پاک گوهر           ابوبکر و عمر،عثمان و حیدر

نبی فرمود کایشانند انجم                 بایهم اقتدیتم اهتدیتم

آنکه یارش بد ابوبکر و عمر         از سر انگشت او شق شد قمر

آن یکی او را رفیق غار بود          و آن دگر لشکرکش ابرار بود

صاحبش بودنند عثمان و علی     بهر آن گشتند در عالم ولی

آن یکی کان حیاء و حلم بود        وان دگر باب مدینه علم بود

"حکیم نظامی گنجوی"

صدیق به صدق پیشوا بود    فاروق ز فرق هم جدا بود

و آن پیر حیائی خدا ترس      با شیر خدای بود همدرس

به مهر علی گرچه محکم پیم          ز عشق عمر نیز خالی نیم

همیدون درین چشم روشن دماغ     ابوبکر شمعست و عثمان چراغ

بدان چار سلطان درویش نام           شده چار تکبیر دولت تمام

 "اقبال لاهوری"

ای تو را فطرت ضمیر پاک داد         از غم دین سینه ای صد چاک داد

تازه کن آئین صدیق  و  عمر          چون صبا بر لاله صحرا گذر

تا ز صدیقان این امت شوی        بهر دین سرمایه و قوت شوی 

  "بیدل دهلوی"

ابوبکر شد سر خوش جام صدق         شراب وفا یافت در کام صدق

کدورت برون رفت ز آب و گلش            صفا یافت جام کمال از دلش

 عمر یافت کام از می عدل و داد            بر آفاق چون استوا، خط نهاد

که هر کس ز مضمون این خط گذشت    به اسرار تحقیق واصل نگشت

 به عثمان چو دور یقین داد دست     ز سر جوش خم حیا گشت مست

حیا با یقین توام افتاده است          دل بی یقین زین صفت ساده است

 علی گشت سرشار صهبای علم         که یک جرعه اوست دریای علم

نبوت بطون و ولایت ظهور                 جمال و جلال دو عالم حضور

"سنائی غزنوی"

جز به دستوری "قال الله" یا قال الرسول       ره مرو،فرمان مده،حاجت مگو،حجت میار

چار گوهر،چار پایه عرش و شرع مصطفی     صدق وعلم وشرح ومردی کاراین هرچار یار

"خاقانی شروانی"

از دفتر عشق چار یارش         یک بود و ده و صد و هزارش

اصحابش بیش و کم نشاید     کاعداد مهین چهار باید

هر چار چهار رکن تمکین         بل چار حدود کعبه دین

 بینی حرم محمدی را              دیوانگه سر سرمدی را

پیشش دو خلیفه رخ نهاده        جوزا بکنار شمس خفته

هر سه شده یک نهاد و یکراه    چون یک الف و دو لام الله

خاکش ز چهارم آسمان به         ذاتش ز مسیح جاودان به

"عبید زاکانی"

خوش وقت آن که عاشق صدیق اکبرست         در راه دین موافق صدیق اکبرست

چون آفتاب روشن و چون صبح صادق است       هر کو محب صادق صدیق اکبرست

در معرضی که دم ز صفا و وفا زنند                  آن کیست کو مطابق صدیق اکبرست

بگذار جمله در ره صدق و قبول دین                 بنما کسی که سابق صدیق اکبرست

انصاف آن که خاطر شوریده قاصر است             از مدحتی که لایق صدیق اکبرست

آن کس که بود تقوی و تجرید کار او                هم مونس پیمبر و هم یار غار او

چون بست بهر دین محمد میان عمر          در هم شکست گردن گردن کشان عمر

برباد رفت خرمن کفار خاکسار                 چون برکشید خنجر آتش فشان عمر

خورشید دین به اوج کمال آن زمان رسید    کانداخت سایه بر سر اسلامیان عمر

دستش به مکه گردن قیصر بزد به روم        چون گشت برممالک دین قهرمان عمر

هم آسمان دانش و هم آفتاب عدل           هم خوابه ی محمد آخر زمان عمر

آن کو به تیغ شرع نبی آشکار کرد            بنیاد دین به بازوی خود استوار کرد

خلد برین نشیمن عثمان با حیاست             جنات عدن مسکن عثمان با حیاست

مه پیش خویش خرمنی از نور گرد کرد          تا خوشه چین خرمن عثمان با حیاست

شمع که روشن است شبستان جان او        نور درون روشن عثمان با حیاست

خصم خدا و خصم رسول است و خصم خود    آن بی حیا که دشمن عثمان با حیاست

تا دامن قیامت و تا روز رستخیز                    دست عبید و دامن عثمان با حیاست

کو نخست بهر نبی سیم و زر بباخت            وانگه برای قوت دین جان و سر بباخت 

 سلطان اولیا و شه اصفیا علی است           بگزیده محرم حرم کبریا علی است

مشعل فروز شه ره دین ذوالفقار اوست        چابک سوار معرکه ی "لافتی" علی است

آن کس که علم و حلم و سخا ختم شد بر او   عم زاده ی محمد و شیر خدا علی است

آن کو به آب تیغ فرو شست گرد کفر               ز روی دین مبارز خیبر گشا علی است

مسکین "عبید"خاک سگ کوی آن کس است    کو از سگان خاک در مرتضی علی است

حاشا که التجا به دگر  کس  بود   مرا               مهر حسین و حب حسن بود مرا

"عبدالقادر مراغی"

بود صدیق تقی نزد محمد مقبول        کرده احکام خدا را از سر صدق قبول

یار ثانی پیر عمر خطابست                آمد منبر و محراب و سر اصحابست

سیمین یار و وفادار نبی عثمانست     مرغ باغ ملکوت و به جهان سلطانست

اسدالله علی ،ابن عم خواجه ماست       رضی الله بگو کوشه مردان خداست

 "شاه نعمت الله ولی"

ای که هستی محب آل علی           مومن کاملی و بی بدلی

ره سنی گزین که مذهب ماست      ورنه گم گشته ای و در خللی

رافضی کیست دشمن بوبکر           خارجی کیست دشمنان علی

هر که او هر چهار دارد دوست         امت پاک مذهب است و ولی

دوست دار صحابه ام به تمام          یار سنی و خصم معتزلی

مذهب جامع از خدا دارم                این هدایت بود مرا ازلی

نعمت اللهم وز آل رسول               چاکر خواجه ام خفی و جلی




شعر بلوچی.
نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391
بازدید : 617
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

۱-شپی نالان کنان بار غمانا
۲- که برت ای غمان شمن امانا
۳- منا حسرت بسی دوستان دلا انت
۴- که دنیا پرچیا چو بی وفا انت
۵- کجا انت همدلیء‘ هم زبانی
۶- شه مردیءَ به بیتی یک نشانی

7- عجب رسم بدی کپت به میانا
۸- مروت همسفر بوگون زمانا
۹- گذرگاه زمانا سنگ به ساری
۱۰- دگر رسمی شه هما رسمان بیاری
۱۱- محبت قصهء‘ افسانه بوت َ
۱۲- مروت منزلی ویرانه بوت َ
۱۳- بیاء‘ دوست گون تی ماهین جمالا
۱۴- گون آ،ئی رونقء‘ حسنء‘ کمالا
۱۵- شه میدان پری رنگان گذر کن
۱۶- که روچ وهدی شه خاور سر در آری
۱۷- کجا،کسّ ِ کرم ِ شب تابءَ چاری
۱۸- مکن  گلایگ شه زمانا
۱۹- بگرتی دلبین دوست ِ نشانا
ترجمه فارسی اشعار
۱- امشب غمهای خود را از دل بیرون میکنم
۲- که این غمها،  آرامش و بردباری مرا از من گرفته اند
۳- ای دوستان!من در دل حسرت های زیادی دارم
۴- که چرا دنیا اینگونه بی وفاست؟
۵- همدل و هم زبان من کجاست؟
۶- که از مردانگی یک نشان داشته باشد
۷- روزگار عجب رسم بدی دارد!
۸- جوانمردی با زمانه همسفر شده است
۹- گذرگاه روزگار را با سنگ مسدود کنید
۱۰- رسمی دیگر از رسوم پسندیده ی گذشته بیاورید
۱۱- محبت به صورت قصه و افسانه درآمده است
۱۲- مروت به منزلی ویرانه تبدیل شده است
۱۳- ای محبوب!با جمال زیبای خود بیا
۱۴- با آن رونق،حسن و کمال زیبایی خود بیا
۱۵- از بازار زیبا رویان بگذر
۱۶- جمال بی مثال خود را متجلی نما
۱۷- هنگامی که خورشید از خاور طلوع کند،
۱۸- چه کسی کرم شب تاب را تماشا می کند؟
۱۹-  از روزگار گلایه نکن

۲۰- سراغ معشوق زیبا روی خود را بگیر




شعر بلوچی
نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391
بازدید : 657
نویسنده : طیب احتشامی و زبیر ملازهی

اگر کسے بکنت نیکی خطا نیست*
اے چار روچی جہانء ھچ وفا نیست*
غریبی کن امیران اھتبار نیست*
فقیر ؤ بزگان دراھین دواء نیست*
پر چمے چارگء دوستے سزا نیست*
حقیقی عاشق ؤ معشوق ادا نیست*
دروغ ؤ دشمنی گر کار تو نیست*
مکن توھین کسء حق شما نیست*
کسے شرمندگ ایں زندا روا نیست*
کہ نامردے دپء قول ؤ قرار نیست* ‏
چہ قومان بزگ ایں سوا غیر مانیست*
پر فقیر ؤ بی وسان راجء خیال نیست*
پہ وت براتء شجاع دیگر چہ ما نیست*
چیا گار بیتگۓ ھوش تئ سرا نیست*
خیالے من بلوچستانء کماش نیست*
مگوش پرچا بلوچ زھگء وطن نیست*
پر ٹھلے پر بندگء جاھلء میار نیست*
گوش ایت گلزمین شمارا ھچ کمال نیست*
عبدالوھاب مکن غلہ کسء حاجت پہ تو نیست*
‎مگوش گالان پر تو دلگوش ‏ کسء ‏ نیست*